مادرانه های یک مــــــــادر

چند قدم مانده تا بای بای می می....

چند روزی تا اتمام 2 سال قمری عشقم مونده تعداد شیر دادن به عشقمو 1 هفته ای میشه کلا به 1 بار رسوندم البته کم هم مگ نمیزنی اما  یه زره آویشن و داروی محلی مث رازیانه و... زدم روش میای بو میکشی میگی ع ی ی ی.......می می تخخخخخخخخه اما توی چشای معصومت آرزوی می می خوردن داد میزنه........ این مدت آخریه که شروع به کم کردن شیرت کردم واقعا دیگه از شیر دادن لذت نمیبردم و خسته شده بودم از بس چنگولیم میکردی اما الان کم کم خودمم بغضم میشه که این رابطه عاشقانه مادر و فرزندیمون داره تموم میشه ..... واسه همین سعی میکنم تو این اواخر با لذت بیشتری به چشمات نگاه کنم وقتی تمنای شیر خوردن میکنی.... دوستدارم عزیزم...عاشقانه....مادرانه ...
26 اسفند 1392

برق نامرد

سلام عشقم دیشب  بعد مدتها جارو برقیمون درست شد و از حرصش ساعت 11 :30 نصف شب داشتم جارو میزدم یهو پریز برق نصفه  از جا کنده شد بابایی هم  طبق معمول داشت درس میخوند صداش نزدم جارو رو جمع کردم و بابایی رفت دسشویی من تو اتاق خواب بودم که با صدای ناله و جیغ تو برقا رفت و من و بابا با سرعت و جیغ خودمونو رسوندیم تو حال تو بغلم گرفتمت و سیر گریه کردم.. یعنی خدا بهمون رحم کرد که فیوز قطع شد..آخه دست کردی تو پریز برق من خیلی مامان بدیم.....تا الان هزار بار صدای جیت تو گوشام می پیچه و بغضم میگیره و اشکم در میاد خودمو نمی بخشم ...
18 اسفند 1392

نون و مثلث

الان داریم با هم صبحونه میخوریم و داشتی اولاش میگفی نو و مووووبا(نون و مربا) الان کاملا قاطی کردی و میگی مامان نووو مثلث   کنترل تلوزیونو پیدا میکنی برام میاری میگی مامان کن تُلُخ   ...
15 اسفند 1392

این روزهای دختری

سلام عزیزم اول راجب اون شعارت تا یادم نرفته بگم  یاد گرفتی و الان میگی :مَ بَک آمیکا اینروزا میری چادر و روسری میندازی  رو سرت و میای بهم میگی:خانوووو شدم من دارم دفعات شیر دادنت رو کم میکنم و تو واقعا گاهی هنر به خرج میدی که مخ منو بزنی و این کاری که میگم روزی یه بار حتما رو من امتحانش میکنی: و میای بغلم اول بوسم میکنی بعد بغل میکنی و میگی دوسسس دایم مامان،بعد رو  منو ناز میکنی و میگی می می کوشولوو نازه بعد آروم دست زیر لباسم میبری که حمله کنی و اما گاهی ناکام میمونی و نمیزارمت گاهی هم واقعا مزه میریزی بهار که اونجوری حسابی تو هر مون هنوز صفا نداره اما عصر ها با هم میریم بیرون و دو نفری قدمی میزنیم یه بار...
14 اسفند 1392
1